Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com
|

Tuesday, April 25, 2006

همیشه دلم می خواست اینو باور داشته باشم
باور داشته باشم که اگه در برابرت
سکوت کنم
مهربون باشم
...خودم باشم
خودت همه چی رو می فهمی
...خودت می فهمی که
ولی نشد باورش کنم
...نشد
...نذاشتی
نذاشتی برای با تو بودن خودم باشم
با ندیدنات
با نفهمیدنات
...نذاشتی
مجبورم کردی
از بین ما دوتا
!یکیمونو انتخاب کنم
|

Sunday, April 16, 2006

.نمی دونم تا حالاچه جوری انقد به خودم دروغ گفتم
.نمی دونم چرا نتونسته بودم با خودم یکی باشم
...دلایل اشتباه
...راه حل اشتباه
!!!نتیجش چی بود؟
...هیچی
.بجز اینکه هر روز داغون تر می شدم
.بجز اینکه هر روز از اون دختر کوچولوی شاد دورتر می شدم
..................................................................
و حالا من ماندم و من
... با دستانی سرد
...با قلبی خسته
|

Thursday, April 13, 2006

I feel I know you
I don't know how
I don't know why
I see you feel for me
You cried with me
You would die for me
I know I need you
I want you
To be free of all the pain
You have inside
You cannot hide
I know you tried
To be who you couldn't be
You tried to see inside of me
And now i'm leaving you
I don't want to go
Away from you
Please try to understand
Take my hand
Be free of all the pain
You hold inside
You cannot hide
I know you tried
To feel...
To feel...
(Anathema)