Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com
|

Wednesday, December 21, 2005

نمی تونم
نمی تونم باور کنم که دیگه چیزی به اسم ارزش برای آدما وجود نداره
نمی تونم باور کنم که آدما دارن به این راحتی از مرزای همدیگه رد میشن
چرا؟
چرا اجازه می دین برای هم انقد بی ارزش باشین
چطوری می تونین انسان بودنو فراموش کنین
چطوری می تونین معجزه ی آفرینشتون رو نادیده بگیرین
چطوری می تونین از کنار این همه مهربونی با بی تفاوتی رد بشین
چرا چشماتونو بستین؟
چرا روحتون رو فروختین؟
|

Thursday, December 08, 2005


با اینکه اینهمه دوری عذابش می داد
با اینکه می دید هر روز داره بیشتر تو خودش فرو میره
ولی احساس خستگی نمی کرد
وقتی فکر می کرد که داره سعی می کنه تا به اون برسه
وقتی فکر می کرد که یه روز به آرامش می رسه
هیچکس نمی تونست جلوی راهشو بگیره
...........................................................................................
احساس عجیبی داشت
حس می کرد هیچکدوم از آدمای خاکی نمی تونن آرومش کنن
حس می کرد نمی تونه آدما رو خیلی دوست داشته باشه
باورش نمی شد
بالاخره تونسته بود
بالاخره بهش اجازه داده بود
...........................................................................................
:با خودش گفت
دیگه نمی ذارم آدما بین ما فاصله بندازن
یعنی آدما دیگه نمی تونستن
چون دیگه از جنس خاک نبود
چون با اون یکی شده بود
|

Thursday, December 01, 2005


!!!!! کسی نمی خواد بپرسه چرا